داری میای!!
سلاااام به سرکار خانم خودم. چطوری دخترک ِ ماهم؟
امروز خانم دکتر خبر های خوب خوبی داد.معاینه لگن داشتم گفت حسابی برا زایمان طبیعی آماده ای و احتمالا زودتر از موعد فارغ میشی انگار تصمیم گرفتی زودتر بیای پیشمون!
دحترم حالا معنای اون همه فشار که به رحمم می آوردی و کشف کردم! کلک می خوای زود به دنیا بیای که چی؟ الان فقط دختر ِ خود ِ خودمی، پاره ی تنم، بزرگ ترین عضو بدنم! اگه بیای چجوری ببنیم بغل ِ یکی دیگه باشی؟ درست مثل اینکه دستم و قطع کنن و دست به دست بچرخونن و باهاش حرف بزنن و ...
مامان خودخواهی نیستم، لااقل دارم نمرین می کنم نباشم، من می دونم که تو یه انسان مستقلی، ولی توام اگه دیدی زیاد بهت چسبیدم قول بده یادت نره که یه روزی عضوی از بدنم بودی، بهم حق بده نگرانت باشم، دوست داشته باشم، من ازت هیچ توقعی ندارم. باور دارم این یه جاده یه طرفه ست، ازت توقع از خود گذشتگی و محبت بی حد و مرز ندارم، به دنیا نمیارمت که به قول مامان بزرگ ها عصای دستم باشی تو پیری و کوری! من تورو آوردم چون بهت نیاز داشتم، من به تو نیاز دارم کوچولو. من در قبالت مسئولم، یه درختم که تا همیشه میتونی ازش استفاده کنی، از میوه ش، ساقه ش، ریشه ش حتی. مطمئن باش همشه کنارتم نه مقابلت. دوستتم نه مادرت. دوست دارم فرنیا